شعر

خوش آمديد

بي پَروا خيال بافي خواهم كرد!

۱۳۴ بازديد

هر روز موهايت را مي بافم

دوست دارم اين خيال بافي ها را...

ناشناس


من و يار و دل ديوانه، بساطي داشتيم..

۱۱۴ بازديد

هيچ حواسم نبود

دو فنجان ريختم...

آليستر دانيل

* يك داستان شش كلمه اي به نام "اندوه" كه بهترين داستان خيلي كوتاه جهان شده است.


با يافتن چشم تو آرام گرفتم!

۱۳۴ بازديد

به موهايت سنجاق بزن

باد

تحمل اين همه پريشاني را ندارد

من به باد سوء ظن دارم

به تو كه مي رسد

نسيم مي شود...

 

* فكر ميكنم شعر از آقاي "كيوان مهرگان" باشه.


ya Ali

۱۲۱ بازديد

ربنا! خداي كعبه! آتنا شكيب!

۱۲۷ بازديد

اسم بابا در امده امسال
شادي از چشمهاش معلوم است
همه يِ خانه سر خوش و خوشحال


يازده سال ِ منتظر مانده
زائر خانه ي خدا بشود
يازده سالِ گريه ميكرده
راهيِ مروه و صفا بشود


وقت رفتن براي بدرقه اش
همه تا پاي كاروان رفتيم
زير قرآن كمي تبسم كرد
گفت نامهربان ،گران ،رفتيم


هركسي حاجتي به او ميگفت
بچه ام را دعا بكن حاجي
مادرم مدتيست بيمار است
جاي ماهم صفا بكن حاجي


در مدينه بقيع يادم باش
هر كسي داشت خرده حاجاتي
خواهر كوچكم صدايش زد
يك لباس عروس و سوغاتي


رفت بابا سوار ماشين شد
بغض مادر كه ناگهان تركيد
گفت باگريه و دعايي خواند
به سلامت بريد و برگرديد


تِِلِفن زد پدر به او گفتم
 ريسه هاي حياط را بستم
كار دارد هنوز كوچه ولي
سخت دلتنگ و منتظر هستم


گفت مُحرم شديم در شجره
حس وحالش شده است معراجي
گفت بايد كچل شوم پسرم
بعد ازين ها به من بگو حاجي


خواهرت هر چه گفته بودانجا
همه را يك به يك خريدم من
راستي، ساعتي كه تو گفتي
هر چه گشتم ولي نديدم من


گفت چونكه مدينه اوليٓ است
قبل عيد غدير ميآيد
كارها را عقب نَيٓندازم
به خيالي كه دير ميآيد


تِلِفن قطع شد وٓ ما هر روز 
از رسانه پي خبر بوديم
گاه مشعر و گاه هم عرفات
چشم گردان، پيِ پدر بوديم


روز قربان حدود ساعت ده 
خبري زود حرف مردم شد
كشته هاي زياد در عرفات
عيد در كام مادرم گم شد


زنگ خانه مدام هي ميزد
خبر از مكه و منا داريد؟
پدر آيا سلامت و خوب است؟
صدقه هم كنار بُگذاريد 


خواهر كوچكم نميفهميد
مادرم منحني و خم شده بود
انتظار و سكوتِ نافرجام
خانه يكسر تمام غم شده بود


اسمها را دوباره ميخوانديم
دارد آمار ميرود بالا 
صد و ده _نه دويست _نه سيصد
ناگهان اسمي آشنا حالا

مادر از حال رفته غش كرده
چند زن دور او به دلداري
خواهرم كوچك است دق نكند
پس كجايي پدر بيا ياري

صوت قرآن صداي الرحمان
راه را طي نكرده برگشتيم
خواب هستم و يا كه بيدارم
چقدر زود بي پدر گشتيم


گفته بودي كه زود ميآيي 
قول دادي درست قبل غدير
پاي قولت چرا نماندي پس
حق بده پس اگر شدم دلگير


داده بودم برات بنويسند
روي يك پرچم بلندِ سه رنگ 
پدرم حجُ وسعي تو مقبول 
وٓكنارش دوبيت شعر قشنگ


چقدر نقشه بود توي سرم 
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندي برات سر ببريم
يك عرق چين به رنگ پيروهنت


كارتهايي كه نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگويم به دخترت بابا
نه ، نمانده براش صبر و قرار


چه كسي ميدهد به او پاسخ
گونه اي كه به او زيان نرسد
كاش ساكي كه پر ز سوغاتي است
هرگز اينجا به دستمان نرسد


چِقٓدٓر زود دير شد بابا
خستگي مانده است تويِ تنم
از سفر قبل امدن بايد
ريسه ها را يكي يكي بِكَنَم


راستي گوييا اجل نگُذاشت
سر خود را كچل كني بزني
گفته بودي بگويمت حاجي
حاج باباي مهربان مني

 شاعر : سيد امير حسين مير حسيني 

+ تصوير از جلال عطا زاده

+عذرا رشيد نژاد : ننگ بر جماعت فريب

                                       ميزبان نانجيب...

                                                       ربنا! خداي كعبه! آتنا شكيب!  

+ چه تلخ كه رفتن تان به پاي خود و برگشتن تان با لباس سپيد احرام بود .. حجتان مقبول و سعي تان مشكور ..


به لطف اين كه تو هستي امام ِ هادي ما...هميشه نورِ هدايت، چراغ محفل ما

۱۴۳ بازديد

از ابتدا گِل من را خدا مطهر كرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدّر كرد

به نور ناب نگاه چهارده خورشيد
وجود و فطرت و ذات مرا منوّر كرد

زلال ناب ولايت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حيدر كرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را
زلال اشك مرا از تبار كوثر كرد

سپس كمي نمك روضه در وجودم ريخت
به عطر سيب حسيني مرا معطّر كرد

مرا اسير غزل هاي چشم تو مي خواست
نگاه روشن تان را كميت پرور كرد

چگونه مي شود الطاف بي كران تو را
چگونه مي شود اي با شكوه باور كرد

خدا اراده نموده كه شاعرت باشم
هميشه هر سحر جمعه زائرت باشم

به غير وادي عشق تو نيست وادي ما
ولايت تو مباني اعتقادي ما

شكوه بي حد تفسير شيعه بركت توست
رهين محضر تو فقه اجتهادي ما

ميان چشم تو آيات فتح را ديديم
خروش تو شده روحيۀ جهادي ما

و آيه آيه قنوتت ترنم ملكوت
خلوص سجدۀ تو مسلك عبادي ما

هميشه نور هدايت چراغ محفل ماست
به لطف اين كه تو هستي امام هادي ما

اگر كم از جلوات جلالي ات گفتيم
بذار اين همه را پاي كم سوادي ما

شديم مثل گدايان سامرائي تو
مگير خرده بر اين خواهش زيادي ما

چه مي شود كه گدايِ گداي تو باشيم
چه مي شود بپذيري فداي تو باشيم

هميشه مي وزد از مرقدت نسيم بهشت
پر است صحن و سراي تو از شميم بهشت

كنار گنبد و گلدسته هاي تو ديديم
شكوه عرش خدا، شوكت عظيم بهشت

عبور مي‌كند از بين صحن اطهر تو
مسير روشن حق، راه مستقيم بهشت

هميشه رزق من از دست با كرامت توست
ميان جنت الاعلي، تويي نعيم بهشت

همين كه چشم من آقا به چشم تو افتاد
شدم اسير نگاهت شدم مقيم بهشت

دوباره شوق زيارت هوائيم كرده
منم كبوتر صحن تو، يا كريمِ بهشت

ميان صحن و سرايت كبوترم كردي
تو بال هاي مرا نذر اين حرم كردي

بخوان زيارت پر محتواي جامعه را
بخوان كه خوب بفهمم بهاي جامعه را

 بخوان كه روح بگيرد ولي شناسي مان
بخوان و شرح بده آيه آيه جامعه را

 نگاه روشن تو اي «مَعادِنُ الرَّحمَة»
بنا نهاده در عالم بناي جامعه را

ميان عرش و زمين، در تمامي ملكوت
ببين تجلّي بي انتهاي جامعه را

بگير دست مرا، «عادَتُكُمُ الاِحسان»
ببار بر دل من روشناي جامعه را

تو خواستي كه فقط پيرو ولي باشيم
هميشه در خط مولايمان علي باشيم

بخوان مرا كه به عشق تو مبتلا باشم
بخوان مرا كه هوائي سامرا باشم

چه خوب مي شود آقاي من شوي تا من
تمام عمر در اين آستان گدا باشم

مرا اسير خودت كن كه با عناياتت
ز بندهاي تعلق دگر رها باشم

نگاه روشنت اعجاز بي حدي دارد
طلا و مس نه، نظر كن كه كيميا باشم

تو خانۀ دل من را تكان بده شايد
در آستانۀ تو زائر خدا باشم

بده برات زيارت كه يك شب جمعه
كنار قبر شهيدان كربلا باشم

شوم دوباره دخيل دو قبر شش گوشه
فدائي تو و ارباب باوفا باشم

تمام دار و ندارم همه فداي حسين
چه مي شود كه بميرم شبي براي حسين

 يوسف رحيمي

* براي نيمه ذيحجه؛ ولادت حضرت هادي عليه السلام

* اين پست و اين يادداشت را هم ببينيد.


يا علي، نگين انگشتري ام خاتم دستان تو باد

۱۳۳ بازديد

مهري از مهر علي كنده به ياقوت دلم 

از ازل تا به ابد شكر كنم بر حكاك

شاعر : پرتو همداني  

+ عيد ولايت بر تمامي مسلمانان و محبان امير مومنان مبارك ..ايام به كام

+ عنوان : يا علي.... نگين انگشتري ام خاتم دستان تو باد... 

                                               عشق آن باشد كه دهي از كرم نگين را

 


بوي چيدن از دست باد مي آيد ..

۱۳۶ بازديد

پاييز شد كه خاطره ها دوره ام كنند 

فصل خزان ، محاكمه ي دوره گرد هاست 

شاعر : فرامرز عرب عامري

+ عنوان از : سهراب سپهري  


دچارِ چادر تو بوده ام، چه ميداني/ كه بوي چادرت اصلا چه كار ميكُندم

۱۲۰ بازديد

رد نشو از ميان قبرستـان، مـُرده ها را تو بي قرار نكــن
چادرت را به روي خاك نكش، روحشان را جريحه دار نكن...‏

قاسم صرافان
عنوان از وحيد خضاب


گاه گاهي استكاني چاي نيز دل مي برد!

۱۳۵ بازديد

چشم درويش بكن موقع ِ صحبت با من

من دلم خواسته شايد به شما زُل بزنم..!

احسان

*شعر كامل عنوان رو هم دوست داشتم بالاي عكس بذارم، ولي اين يكي بيشتر به دلم چسبيد! :">

عوضش شعر كامل عنوان رو اينجا ميذارم:

"دلبري كردن هميشه كار انسانها كه نيست / گاه گاهي استكاني چاي نيز دل مي برد!!"